اهمیت چادر مسافرتی

زبیده خانم در ۱۷ ذی الحجه ۱۳۱۱ بر اثر سکته درگذشت و شاه در اندوه مرگ او سوگواری بسیار کرد. زمانی که رقبای زبی

توسط مدیر سایت در 7 اردیبهشت 1402

زبیده خانم در ۱۷ ذی الحجه ۱۳۱۱ بر اثر سکته درگذشت و شاه در اندوه مرگ او سوگواری بسیار کرد. زمانی که رقبای زبیده خانم ببری خان را از میان برداشتند، او برادرزاده خردسال خود، غلامعلیخان را به میدان آورد. در این زمان ناصرالدین میرزا با پشتیبانی میرزا تقیخان امیرنظام (امیرکبیر) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر، میرزا تقیخان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با فوت زبیده خانم، امینالسلطان که حامی خود را در حرمخانه از دست داده بود، به دنبال متحدی جدید گشت و با خانمباشی همدست شد. برای گریز از این وضعیت، ناصرالدینشاه در نوروز سال ۱۲۸۲ هجری قمری میرزا محمدخان قاجار را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. امیرکبیر مرادمیرزا حسامالسلطنه را برای سرکوب وی فرستاد، که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. Th is con tent w as gen er​at ed ​with t᠎he he lp  of GSA C​onte᠎nt G​enerator DEMO.

شاه هر روز بیش از پیش به دلیل مشکلاتی که دامنگیر کشورش بود مورد سرزنش قرار میگرفت و علایم خستگی و دلسردی در رفتار شاه آشکار میشد. در شوال همین سال وزارت جنگ نیز به دستور شاه به سپهسالار تعلق گرفت و از این تاریخ تا ۱۲۹۷ هجری قمری امور دولت بهطور مشترک میان او و مستوفیالممالک تقسیم شده بود. شاه را متقاعد کرد که برای ایران همسایگی با کشور روسیه بهتر از همسایگی با ترکمانهای غارتگر آخال است. برای عکس گرفتن هم همینطور. اندرون از چند سال قبل شاهد قدرت گرفتن یکی دیگر از همسران شاه بود. این ماجرا منجر به شدت گرفتن شایعاتی در تهران در باب روابط عاطفی پنهان پروین خانم با موری شد. به گفته بعضی شاه از آن رو به خانم باشی علاقهمند شده بود که چشمانش شباهت زیادی به چشمان جیران داشت. مشهورترین خیابان این محله، خیابان لالهزار بود که مفهوم جدیدی از خیابان به عنوان فضای جمعی شهری ارائه میداد و در سالهای بعد به قلب فرهنگی شهر و مرکز تئاتر، سینما، مُد لباس و زندگی شهری مدرن در تهران تبدیل شد. هنگامی که محمدشاه که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در سال ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۱ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد.

ناصرالدینشاه احتمالاً در نخستین مواجهه خود با دوربین عکاسی، یعنی زمانی که در حدود ۱۲۶۰ هجری قمری ژول ریشار با دوربین اهدایی ملکه ویکتوریا از او عکاسی کرد، به این هنر علاقهمند شد. او اعلام کرد این بار بهطور ناشناس و به خرج خود سفر خواهد کرد تا بتواند مراتب واقعی ترقی اروپا را که در سفر پیشین به دلیل تشریفات رسمی و پذیرایی دولتها از نظرش پنهان مانده بود، ببیند. در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیههای آقامحمدخان به فتحعلیشاه دانستهاند. محمدمیرزا هنگامی که دوازده سال داشت، در ۱۱۹۸ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده سالهاش ملکجهان خانم ازدواج کرد. مقارن ایام بیماری آمینه اقدس، شاه به دختر باغبانباشی باغ اقدسیه - باغی که متعلق به آمینه اقدس بود - دلبستگی یافت و او را به ازدواج موقت خود درآورد. مقارن این ایام شاهزادهای هندی از دهلی موسوم به محمدنجف میرزا به دربار قاجار پناه آورد و خواستار یاری ایران به مخالفان هندی بریتانیا شد. مستوفیالممالک که بهطور موروثی رئیس دیوان استیفا بود، از مدتی قبل به نیابت کامران میرزا، پسر محبوب شاه، نیز منصوب شده بود و رفته رفته اختیارات وسیعی یافته بود که بی شباهت به صدارت عظمی نبود.

ناصرالدینشاه به زبانهای فارسی، عربی، ترکی، فرانسه و انگلیسی مسلط بود و صحبت میکرد. چند روز بعد هیئت مهمانداران انگلیسی وارد پایتخت بلژیک شدند و شاه را به انگلستان بردند. شاه از این منظره متأثر شد و در غروب همان روز پس از بازگشت به نیاوران فرمان عزل نوری را صادر کرد. دارالفنون در روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۲۳۰ برابر با پنجم ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدینشاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمان ایرانی و اروپایی با ۳۰ نفر شاگرد بهطور رسمی گشایش یافت. ناصرالدین شاه نخستین صدراعظم خود امیرکبیر را که اصلاحات اداری، مالی و فرهنگی مهمی انجام داده بود، به قتل رساند. و اگر میخواید با خیال راحت از ضدآب بودن چادر مسافرتی خود مطئن باشید از چادرهای دوپوش یا دولایه استفاده کنید. آصفالدوله، دایی محمدشاه، هم مصمّم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عِرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود. مشیرالدوله در عراق همه جا در کنار شاه حاضر بود و هرگاه مجالی مییافت از لزوم اصلاحات با شاه سخن میگفت. گرچه تواریخ از استادان خطاطی او نام نبردهاند، اما گزارش شده که او میرزای کلهر را به حضور خود میخواند و گاه از سر تفنن از روی سرمشقهای میرزا مینوشت.

آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن